ای شجاعی کز تو بددل تر ندیدم در جهان


تیرت از ترکش برون ناید مگر از بیم خویش

گر به اقلیمی دگر تیری ز ترکش برکشند


خفته گردی چون کمان از بیم در اقلیم خویش

آن برد زر ترا کو از تو زر بیرون کند


وان خورد سیم تراکو در تو ریزد سیم خویش